پس از اتمام کاشی کاری گلدسته های زیبای مسجد اعظم محقّق بیدگل ، این شاهکار هنر ایرانی-اسلامی از بند داربست ها رها شد .
کلمات کلیدی :
[ و شنید که مردى مىگوید « إنّا لِلَّهِ وَ إنّا إلَیْهِ راجِعُونَ » فرمود : ] گفته ما « ما از آن خداییم » اقرار ما است به بندگى و گفته ما که « به سوى او باز مىگردیم » اقرار است به تباهى و ناپایندگى . [نهج البلاغه]
وب سایت من آرشیو مطالب دیگر موارد |
92/10/18:: 3:29 عصر
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
پس از اتمام کاشی کاری گلدسته های زیبای مسجد اعظم محقّق بیدگل ، این شاهکار هنر ایرانی-اسلامی از بند داربست ها رها شد .
کلمات کلیدی : 92/10/18:: 11:51 صبح
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
میزبانی از شهر بدره از مرز که رد شدیم ، همونجا نمازو خوندیم و رفتیم که ماشین پیدا کنیم برای نجف ، یهو یه مرد میانسال عرب اومد و گفت بیایید امشب بریم خونه من ، شام بخورید استراحت کنید صبح برید نجف . اگه الآن برید نجف هم کرایه گرونتره هم نجف جایی برا خواب ندارید . ما هم که حالا دیگه از 80 نفر فقط 17 تا با هم بودیم مشورت کردیم و تصمیم گرفتیم پیشنهادشو قبول کنیم . ولی 2 تا از بچه ها گم شده بودن ، حدود نیم ساعت دنبالشون میگشتم ، گلوم گرفت انقدر داد زدم ، توی همین حال یهو یکی دیگه از بچه هارو دیدم و بهش گفتم بیا با ما بریم اونم قبول کرد ، بعد از چند دقیقه اون 2 تای دیگه هم اومدن ، رفته بودن شام بگیرن !!! خلاصه دنبال اون بنده خدا راه افتادیم که بریم سوار ماشین بشیم . حالا که رسیدیم به ماشین دیدیم به به ... حاجی تریلی داره !! رفتیم توی کانتینر عقب تریلی نشستیم . صاحب ماشین اومد به من و یکی دیگه از بچه ها گفت که برید بازم برام مهمون پیدا کنید . ما هم رفتیم و شروع کردیم به تبلیغ کردن . خلاصه 17 تا مابودیم ، 13 تا اصفهانی و حدود 20 نفر دیگه عقب کانتینر . تریلی حرکت کرد ، توی این چاله چوله ها عجب تکونی میخورد ولی من خیلی خوشم میومد ، حاضر بودم تا خود نجف با همین ماشین برم . با وجود این تکون خوردنای شدید تقریبا همه بچه ها از خستگی خوابشون برد . یهو ماشین جلو یه خونه وایساد و ملت شروع کردن به پیاده شدن ، نوبت به ما که رسید یهو صاحب ماشین اومد داد زد دیگه بسه ، کسی پیاده نشه . تازه فهمیدیم اینجا خونه خودش نیست ، برا کس دیگه مهمون اورده بود ، گفت بقیه پیاده نشن دیگه ، بریم خونه خودم . ما و اون 13 تا اصفهانی موندیم . دوباره ماشین حرکت کرد . یه مقدار که رفتیم رسیدیم خونه بنده خدا . چن تا اتاق وسط بیابون . انگار روستا بود . توی شهر " بدره " عراق . همه 30 نفر رفتیم توی یه اتاق . یه اتاق خیلی ساده با دیوارای سیمانی . اول برامون آب آورد . بعد سیگار تعارف کرد به همه ! بعد چای آورد . به به ، اولین چای پررنگ عراقی توی این سرما خیلی میچسبه . در نهایت هم شام . چلو گوشت . جاتون خالی . چقدر اصرار میکرد که زیاد بخوریم . بعد از شام و بعد از اینکه حسابی دور بخاری برقی گرم شدیم یه تعدادمون رفتیم یه اتاق دیگه که بخوابیم . راسی یادم رفت بگم ، اولش که وارد اتاق شدیم خیلی سرد بود . یکی از این میزبانان یه عبای پشمی قشنگ و گرم داشت انداخت روی دوش من که گرم بشم . نمیدونم چرا از بین این همه آدم منو انتخاب کرد!!! خلاصه رفتیم که بخوابیم ، کلی پتو و متکا آورد . موبایلمو زدم به شارژ و دیگه چیزی نفهمیدم . انقدر خسته بودیم که همه فوری خوابمون برد ... پایان قسمت دوم
کلمات کلیدی : 92/10/14:: 7:44 عصر
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
بسم الله قسمت اوّل / تا مرز بدون مقدّمه شروع کنم . ما 2 تا اتوبوس از قم حرکت کردیم که ترکیبی بود از بچه های سابق مدرسه ( متاهل و مجرد ) ، بچه های فعلی مدرسه ، یه عده از رفقای بچه ها و حدود 10 تا از بچه های پرند تهران که با یکی از مسئولای ما آشنا بودن ، من اسمشونو میذارم اخراجی ها . نمیشه توضیح بدم درموردشون ، خیلی جوونای جالبی بودن ، شما فکر کنید همون بروبچ اخراجی ها !! یکیشون وقتی داشتیم تو ماشین روضه میخوندیم ، برا سینه زنی لخت شد !! توی ماشین !! حرفای 18+ هم زیاد میزدن ! یه بار که پلیس راه توقف کردیم ، پلیس اومد توی ماشین تا کمربندهارو چک کنه ، یهو یکی از این اخراجی ها داد زد : " سلامتی بچه ها کمیته صلوات !! " ... " سلامتی سردار احمدی مقدم صلوات !! " ... " سلامتی سردار مؤمنی صلوات !! " همه صلوات فرستادیم و اون پلیس بنده خدا زد زیر خنده و از ماشین پیاده شد ، اصلا کمربند ها رو چک نکرد !!! شب حدود ساعت 12 بود رسیدیم کرمانشاه ، پدر یکی از بچه ها که اهل کرمانشاه بود دعوت کرده بود بریم خونه شون برا شام . رفتیم جاتون خالی . 2 تا اتوبوس خراب شدیم سر بنده خدا . دمشون گرم عجب پذیرایی کردن . قورمه سبزی ، میوه ، دوغ ، چای و... خلاصه هرچی صواب بود جمع کردن . خیلی پولدار نبودن ولی اعتقاداتشون محکم بود . زائر امام حسین علیه السلام براشون عزیز بود . کاش ماهم از این کارا یاد بگیریم و همش حساب دو دو تا چار تا نکنیم . حدود یه ساعت اونجا بودیم و بعد حرکت بسمت مرز . صبح حدود ساعت 7 مرز مهران پیاده شدیم . پشت مرز خیلی اذیت شدیم ، هم مرز ایران ، هم عراق ، هم رفت ، هم برگشت . بخاطر همین اصلا تعریف نمیکنم و ازش میگذرم . ساعت 6 و نیم شب حدودا خلاص شدیم !! حالا ما توی خاک عراقیم و گذرنامه هم مهر خروج از ایران خورده ، هم ورود به عراق ... پایان قسمت اوّل کلمات کلیدی : 92/10/13:: 3:40 عصر
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
حسن روحانی در شب شهادت علی بن موسی الرضا علیه السلام به دیدار مادرش رفت و از زحمات وی تجلیل کرد. کلمات کلیدی : 92/10/10:: 11:11 صبح
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
تو این شلوغی ، ما رو یادت نره سلطان تهیه کننده : تارنمای ذاکرین دات آی آر
کلمات کلیدی : 92/9/25:: 9:37 عصر
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
اگه خدا بخواد و ارباب بطلبه ، راهی حرم عشقم . دوستان حلال کنید همگی دعا کنید که بطلبه یاعلی کلمات کلیدی : 92/9/25:: 3:22 عصر
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
در روایت از امام صادق(ع) آمده است: «کسی که به قصد زیارت امام حسین(ع) از منزلش خارج شود اگر پیاده باشد، خداوند بابت هر قدمی که برای زیارت اباعبدالله بر میدارد، یک حسنه مینویسد و یک سیئه از او محو میکند. وقتی که به حرم میرسد، خداوند او را جزء صالحین برگزیده مینویسد. وقتی مناسک او تمام شد، خداوند نام او را جزء فائزین مینویسد. وقتی میخواهد بازگردد یک فرشته الهی در مقابل او قرار میگیرد و میگوید: رسول خدا(ص) به شما سلام میرساند، و پیغام میدهد (مژده میدهد): عملت را از سر بگیر که تمام گناهان گذشتهات بخشیده شده است؛ مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ص، إِنْ کَانَ مَاشِیاً، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً، حَتَّى إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ، حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ، حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَى»(کامل الزیارات/ص132) بر اساس روایت فوق، مژده رسول الله(ص) به زائرین پیاده حسین(ع) این است که: «تا امروزِ تو آنچه (گناه) بوده است بخشیده شد، پس برو عملت را از سر بگیر و زندگی تازهای را آغاز کن.» چه کسی به چنین مژدهای بینیاز است؟
کلمات کلیدی : 92/9/22:: 12:21 عصر
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
سلامتی شهدا صلوات ( وَ لَا تحَْسَبنََّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون ) کلمات کلیدی : 92/9/6:: 11:7 عصر
نوشته شده توسط : محمدجواد خدمتی نژاد در ساعت :
امام خمینی رحمه الله: کلمات کلیدی : |
لینک دوستان لینک دوستان لینک دوستان آخرین مطالب لینکستان امکانات جانبی |
|