کارآمدی احمدینژاد از 84 تا 88 بود که موجب نجات کشور و گفتمان انقلاب از فتنه شد «سکوتم را شکستید!» این اولین جمله ای است که غلامحسین الهام سخنگوی سابق دولت و مشاور فعلی رئیس جمهور پس از گفتگوی خود با روزنامه ایران می گوید و تأکید می کند که بنای مصاحبه و شکستن سکوتش را نداشته است! سکوتی که البته با خود ناگفته های بسیاری از دولت و مردان آن در دوره های نهم و دهم داشت. شکستن سکوتی که به گفته دکتر الهام هزینه های بسیاری پس از انتشار آن به همراه خواهد داشت. می گوید مطمئن است که پس از انتشار این گفتگو به خیلی برچسب ها از جمله جریان انحرافی بودن! متهم خواهد شد. سخنگوی سابق دولت از خیلی ناگفتنی های انتخابات 84 و 88 گفت. ازاینکه در 84 همه بدل هاشمی بودند و تنها احمدی نژاد بود که شخص دیگری بود! از اینکه رأی به احمدی نژاد از حب علی بود نه از بغض معاویه! می گوید: در گذشته گفته ام الآن هم می گویم در آینده هم خواهم گفت که دولت احمدی نژاد بیشترین فشارها و هجمه ها را پس از انقلاب متحمل شده است. دکتر الهام از تلاش سیاسیون شکست خورده در سال 84 گفت که بسیار سعی کردند بگویند احمدی نژاد و گفتمانش یک دروغ بود! اما غافل از اینکه احمدی نژاد یک حقیقت واقعی برای انقلاب است. الهام معتقد است که حضور در کنار احمدی نژاد و حمایت از او در شرایط فعلی یک وظیفه است و او هم برحسب این وظیفه در کنار رئیس جمهور حضور دارد. او همچنان تأکید می کند احمدی نژاد امروز همان احمدی نژاد سال 84 است. هفته دولت در سال آخر دولت احمدی نژاد بهانه ای بود برای شکستن این سکوت!
اولین اثر منفی که گفتمان بعد از دوران دفاع مقدس در پی داشت این بود که ارزشهایی که براساس آن مقاومت 8 ساله و تلاشها و ایثارهایی شکل گرفته بود، محل تردید قرار گرفت. یعنی تشکیک در ارزشهای دوران دفاع مقدس و موضوعاتی همچون مقاومت، ایثار، آرمانگرایی، تحقق احکام و اندیشههای ناب اسلامی، ایجاد شد.
پس در آن دوران انتقاداتی نسبت به گفتمان حاکم بر دولتها وجود داشت؟ گفتمان امثال آوینیها، کاملاً نشان داد، یک گفتمان انتقادی نسبت به دوران سازندگی است که دو ویژگی دارد. یکی اینکه مبتنی بر ارزشهای دوران دفاع مقدس حرکت میکند، مبانی معرفتی آنها را تبیین میکند و نمادهای عینی و عملیشان که رزمندگان بودند را به صحنه میآورد و در واقع به دنبال احیای مجدد این ارزشها است.
و اما در دوران اصلاحات؟ در این دوران یک اتفاق دیگر میافتد و در واقع به نظر من یک فریب گفتمانی صورت میگیرد! اصلاحطلبان به عنوان نقادان جریان دوره سازندگی میتوانند این پتانسیل نارضایتی و در واقع مطالبه عمومی مردم را مدیریت کنند و آنها را از وضعیت نابسامان عدالت اقتصادی و اجتماعی که در دوران سازندگی ایجاد شده خارج کنند و مردم هم با یک امیدی به این سمت می آیند، در حالیکه خیلی زود روشن میشود یک بخشی از مدیریت جریان اصلاحات، عمدتاً در دست همان حاملان گفتمان سازندگی است و همان تکنوکراتهایی که تحت عنوان کارگزاران اجتماع کرده بودند، گلوگاههای اصلی اداره کشور را در دوره اصلاحات هم برعهده دارند. می توان گفت پشت پرده اصلاحات، همان جریان کارگزاران سازندگی قرار داشت؟ بلی، اگرچه با برخی تندرویهای اصلاحطلبان در ابتدای کار به نظر میرسید که آنان به دنبال عبور از هاشمی هستند و مثلاً شاید این تصور که هاشمی تعلقش به انقلاب آنقدر قوی خواهد بود که دوران گذار را تحمل نخواهد کرد در میان بعضی از آنها وجود داشت، چرا که اصلاحطلبان رسماً بعد از آمدن سرکار، این دوران را، دوران گذار نام نهادند. آن هم گذار از نظام اسلامی به سمت یک نظام لیبرال غربی!
اساساً این حرکات در واقع نفی انقلاب اسلامی بود و این به معنای شکست و پشیمانی از انقلاب تعبیر می شد. برخی اینگونه القا می کردند که انقلاب یک مسیر اشتباه بوده. یک جابهجایی قدرت بوده. یک عدهای بروند و یک عده دیگری بیایند! در حالی که این بحث واقعی نبود، اصولاً قرار نبود رژیم گذشته که آلوده به فسادهای مختلف بود برود و تنها یک گروه دیگر بیایند.
این تفکر در واقع جمهوری اسلامی را به یک بنبست می رساند. در واقع از بین بردن مسیر انقلاب و نابودی انقلاب بود و طبیعی است که اثر خود را در همه جهات میگذاشت. در سیاست خارجی یک انفعال محض و مبنایی در برابر مطالبات غربیها ایجاد کرد که همه آثارش در بخشهای مختلف موجود است. آرمانهای پیشرفت کشور را به بنبست کشاند، چرا که هر پیشرفت و حرکت فرهنگی و اجتماعی مبتنی بر این بود که با ارزشهای غربی! هماهنگ شود. این موضوع، روح آزادیطلبی که در جامعه ما باعث انقلاب بود را مخدوش میکرد و این بر شخصیت اسلامی و ایرانی جامعه ما آسیب جدی میزد.
آیا مردم هم واکنشی نسبت به این گفتمان جعلی نشان دادند؟ مردم ابداً موافق این رویه نبودند. مشکلاتی که در دوره سازندگی بروز کرد خاستگاهش طبقات ضعیف بودند، سوءاستفادهاش را کسانی بردند که دنبال نفی انقلاب اسلامی و ارزشهای آن بودند و آسیبهایش به اقشار مستضعف رسید. این خود نشان میداد که در متن جامعه و در بین تودههای مردم یک نارضایتی متراکم وجود دارد. منتهی همین مردم به خاطر اینکه اسباب سوءاستفاده دشمنان را در آن شرایط فراهم نکنند و با توجه به هوشمندی و اعتماد به نفسی که در گفتمان انقلاب وجود داشت تلاش کردند این نارضایتی به سمتی هدایت نشود که اساس نظام نوپا را متزلزل کند و فرصت را در اختیار دشمنان برای براندازی قرار دهد. این یک واقعیت غیرقابل انکار بود و ناشی از فشارهایی بود که در دوران سازندگی به طبقات ضعیف وارد میشد. وضعیت ادبیات و گفتمان اصیل انقلاب در این مقطع را چگونه ارزیابی میکنید؟ سعی کردند ادبیات انقلاب را تغییر دهند. به عنوان مثال امام(ره) دائماً تعبیرشان مستضعفان و محرومین جامعه بود. اما لفظ مستضعفین از ادبیات انقلاب حذف شد و تبدیل گردید به قشر آسیبپذیر! بعد هم به یک شکل دیگری در همه ادبیات انقلاب تغییراتی به تدریج به وجود آمد که اثرات اجتماعی آن میتوانست گسست ملت از حکومت باشد. یعنی اعتماد عمومی مردم به حکومت متزلزل بشود در حالی که پایگاه اصلی این حکومت مردم هستند. وقتی مردم از حکومت منفصل شدند حکومت برای بقای خود چارهای جز اتکا به خارج نخواهد داشت! و این اتفاق در آن دوران میرفت که جنبه عملی به خود بگیرد! منتهی تربیت اسلامی مردم، تربیت انقلاب اسلامی و بویژه حضور امام(ره) و رهبری معظم انقلاب و تأکیدشان بر این نکته که راه و خط ما راه و خط امام است، موجب شد که مردم نارضایتیشان به سمت نظام حرکت نکند و گفتمان انتقادی درون نظام شکل بگیرد. در واقع مردم از مبانی مأیوس نبودند ولی از عملکرد دولتها زده و مأیوس بودند. در این شرایط حماسه سوم تیر سال 84 رقم میخورد. آیا مصاف دکتر احمدینژاد با رقبایش در آن مقطع رقابت گفتمانی بود یا رقابت سیاسی؟ بحث کاملاً گفتمانی بود. منتهی گفتمانی که در رفتار عینیت دارد نه در بحثهای روشنفکری آکادمیک که مثلاً خاص طبقات روشنفکر و ویژه باشد. رقابت از جنسی بود که شعارهای انقلاب را عیناً و عملاً میتوانستیم در تبلیغات انتخابات ببینیم. روح سادگی، عبور از اشرافیت، مقابله با ویژهخواری، مقابله با زیادتخواهی گروه خاص، مقابله با غارت منابع عمومی و یا حیف و میل این منابع، روح خدمت آن هم خدمت خالصانه و صادقانه برای پیشرفت کشور تحقق یافت و در واقع منش عدالتطلبی جایگزین ادبیات و روشهای غربی ای شد که در تبلیغات انتخاباتی سال 84 و در میان سایر کاندیداها مشهود بود.
ادبیات و گفتمان آقای احمدینژاد در زنده شدن این گفتمان چه نقشی داشت؟ ادبیات سال 84 آقای احمدینژاد این روح را احیا کرد. شعارش شد «اللهم عجل لولیک الفرج» یعنی به سمت آن فرج حقیقی، جامعه را امیدوار و مطمئن میکرد. این روحیه در واقع یک پیام گفتمانی محض داشت. ادبیات افراد حاضر در انتخابات سال 84 را بررسی کنید؛ از روحانی و غیرروحانی تکیهشان بر ارزشهای کاملاً لیبرالی است. در همه حوزهها این گونه بود. من به ذهنم نمیآید کاندیدایی در سال 84 وجود داشته باشد به جز احمدینژاد که از زن استفاده ابزاری و تبلیغاتی با چاشنی ارزشهای تخریبی نکرده باشد. موضوعی که حالا به چالش دوران احمدینژاد در بحث فرهنگی و پوشش و حجاب و غیره تبدیل میشود.
برخی از رقبا اصولاً معتقد بودند که احمدینژاد به درد ریاست جمهوری نمیخورد!
پس انتخابات 84 یک تغییر جدی در وضعیت ارزشها و گفتمان و مفاهیم انقلاب به وجود آورد؟ بله، کما این که رهبری اساساً این موضوع را تصریح کردند که احمدینژاد اگر فقط در همین حد موفق بود که شعار عدالت را احیا بکند، خود این یک پیروزی بزرگ بود. این سخن رهبری، دگرگونی ارزشها را نشان میداد. یعنی اینقدر این ارزشها به محاق رفته بود و غیر قابل طرح شده بود که جرأت میخواست یک نفر دوباره پرچمدار احیای آن بشود و این اتفاق را احمدینژاد در سال 84 رقم زد. با رقبای سختی هم مواجه شد. در وهله اول شاید نسبت به وی تردیدهایی هم وجود داشت که انتخابات به مرحله دوم رسید، اما در مرحله دوم که مردم این اعتماد و اطمینان و طمأنینه درونی را پیدا کردند، با قدرت در رقابت با یکی از سختترین رقیبانی که در هیچ دورهای به این شکل وجود نداشت، توانستند به این ارزشها و گفتمان یک رأی قاطع و تعیین کننده بدهند.
پاسخ، خودش را در مرحله دوم نشان داده! خب چرا دیگرانی که در مرحله اول بودند، در برابر آقای هاشمی قرار نگرفتند و به مرحله دوم راه پیدا نکردند؟! مرحله دوم یک گزینش تمام عیار مردم نسبت به کاندیدای موجود بود! انتخاب مرحله اول در بین سایر نامزدها معنادار است و نتیجه آن خودش را در مرحله دوم نشان میدهد! یعنی میتوانیم بگوییم آقای هاشمی به نوعی نماینده کاندیداهای مرحله اول در مرحله دوم بودند؟ کاملاً، یعنی هاشمی تبلور همه آنها بود. اما احمدینژاد شخص دیگری بود! آقای احمدینژاد به مرحله دوم رسیده بود. پس نگرش، نگرش بغضی نبوده است! این حقیقت بیانگر این بود که مردم امیدی به تغییر نداشتند، در بین همه گزینهها فقط یک امید وجود داشت و آن احمدینژاد بود! طرف مقابل هم هیچ امیدی به گزینههای دیگر غیر از هاشمی نداشت چرا که آنها همه، همان هاشمی بودند. وقتی دیدند احمدینژاد به مرحله دوم رسیده، یک انرژی مضاعفی پیدا شد. یعنی نشاط حرکت تقویت شد. اگر تنها همان رقبای غیر از احمدینژاد بودند، هاشمی انتخاب میشد، چرا که مردم یک نسخه ناقص از یک نفر نمیخواهند. میگویند بگذاریم همان کسی که میخواهد همان روشها و گفتمانها را داشته باشد، خودش حضور پیدا کند، چرا یک چهره ناقص به میدان بیاید! مردم تجربه دوم خرداد را داشته و نشان دادند که این جدال، جدال کاملاً ارزشی و گفتمانی است.
بحث اصلی و شاخصههای عمده این گفتمان عدالت است. عدالت در معنایی که بتواند همه اجزای آن را دربر بگیرد و مقوم انقلاب باشد. تعریف این عدالت هم خیلی تعریف سادهای شد! عرض کردم ادبیات آقای احمدینژاد یک ادبیات خاص محافل کاملاً علمی و یک بحث انتزاعی نبود. احمدینژاد عدالت را به یک شاخصه ملموس برای مردم تبدیل کرد. مردم باید پیشرفت کشور، برخورداری از منابع ثروت و توزیع منابع را لمس و درک میکردند.
احمدینژاد این ویژگی را داشت؟ احمدینژاد این ویژگی را داشت و واقعاً میخواست دولتش، دولت محبت باشد، نکتهای که امیرالمؤمنین(ع) در نامه مالک و در برخی موارد دیگر بر روی آن تأکید دارند که حاکم باید بهطور جد دلسوز و مهرورز واقعی به مردم باشد. در این صورت است که جیبهای خودش را پر نخواهد کرد و گروه خاص خود را حاکم نخواهد نمود.
این تغییرات قاعدتاً منافع کلیدی برخی را به خطر میانداخت. آیا فشارهای وارد شده به دولت احمدینژاد، حدفاصل سالهای 84 تا 88 ناشی از مقاومتهایی در برابر تغییر گفتمان حاکم بود یا ریشه و عوامل دیگری داشت؟ عمده مسئله همین بود. طبیعی هم است. این مقابلهها از قبل از انتخابات وجود داشت، در انتخابات هم پیگیری و دنبال شد تا منافعی که به خطر افتاده بود راه نجات پیدا کند! و عدهای از آن رانتجویان و رانتخوارانی که در سایر منابع ملت، صاحب یک قدرتی شده بودند، این قدرتشان را ادامه دهند.
|
کلمات کلیدی :