پس احمدینژاد یک دوربرگردان اساسی در مفاهیم و گفتمانها و روشهای اجرایی ایجاد کرد؟
احمدینژاد این را حق مردم میدانست که مطالبه داشته باشند و دامنزدن به مطالبات مردم را در واقع دامن زدن به حقوق آنها میدانست و از این جهت باکی نداشت. اما دیگران، یعنی مخالفین و منتقدان احمدینژاد طبیعی بود که با برگرداندن این ریل مشکلاتی دارند و هر کجا به مشکلی برخوردند سعی کردند از همان روز اول با بزرگکردن این مشکل و با تقابل با احمدینژاد، هم مردم را از گفتمان جدید دلزده کنند و هم القا کنند شعارهایی که وی داده شدنی نیست.
یعنی تلاش میشد یک بنبست در برابر احمدینژاد ایجاد شود؟
بله سعی کردند وی را در بنبست قرار دهند و همان روز اول گفتند شما تا آمدی چرا چنین و چنان شد! من یادم است نخستین کاری که آقای احمدینژاد انجام داد و خیلیها آن را افراطی تلقی کردند، این بود که هواپیمای تشریفات ریاستجمهوری را کنار گذاشت تا در اختیار سرویسهای عمومی پروازی قرار گیرد. در همانجا بعضی رسانهها، به رغم این اقدام او را متهم به اشرافیت و تجملگرایی میکردند. در حالی که مسئله 180 درجه تحریف شده بود!
همه دستگاههای تبلیغاتی که در یک دورهای تا تورم 50 درصدی را مدیریت کردند و نگذاشتند به جامعه منتقل شود و آن را از لحاظ تبلیغاتی و بار روانیاش جمع و جور کردند با کوچکترین مشکلی که در گرانی ارزاق به وجود میآمد، مثلاً اگر گوجهفرنگی در زمستان قیمتش تغییر میکرد موضوع را تبدیل میکردند به یک مسئله کلیدی و حاد!
اینها مخالفتهایی بود که تنها میخواست القا کند این احمدینژاد نمیتواند و اهل تحقق این اهداف نیست. عمیقتر اینکه این گفتمان یک توهم است و شعارهای او عوامفریبی است.
اما این استراتژی که احمدینژاد نمیتواند، در عمل شکست خورد و همه دیدند که احمدینژاد میتواند. چرا که توانمندی وی در عرصههای مختلف بارز شده بود.
بحث دیگری که دنبال میکردند این بود که وانمود کنند احمدینژاد صادق نیست و دروغگو بودن دولت و رئیس جمهور شد کلیدواژهشان در انتخابات 88. آنها شخصیت رئیسجمهور را هدف قرار داده بودند و هنوز هم هدف قرار دادهاند تا از او یک پدیدهای به عنوان دروغ بسازند! در حالی که احمدینژاد یک «راست» غیرقابل انکار بود.
البته احمدینژاد در این مسیر مشکلات دیگری هم داشت. وی دغدغه همکاران و همیارانی را داشت که با او در این مسیر حرکت و او را یاری کنند. به دلیل آن که احمدینژاد در دورههای گذشته کار حزبی نکرده بود و نیروهای سازمان یافته او را همراهی نمیکردند، او در واقع به استفاده از همه ظرفیتهای کشور متکی بود. برای وی طبقه خاصی مطرح نبود و میخواست از همه ظرفیتها استفاده کند. البته از نظر بنده این استراتژی، یک کار ناموفق بود!
یعنی معتقدید دکتر احمدی نژاد با ضعف نیروی انسانی و کادری که بتوانند به شایستگی او و افکارش را همراهی کنند روبرو بود؟
من غیر از این فکر نمیکنم. آن نیرویی که ایشان به آن معتقد بود و نیاز داشت، قطعاً نمیتوانست یک نیروی تشکیلاتی باشد. بسیاری از افرادی که با احمدینژاد مشغول به همکاری شدند، آدمهایی بودندکه در این دوره با احمدینژاد آشنا میشدند و نخستین تجارب همکاریشان بود. اصلاً با احمدینژاد در عرصه مدیریت و دولت مطرح شدند! احمدینژاد معتقد بود که ما توانمندی فراوانی داریم، ظرفیتهای بسیاری در جامعه ما وجود دارد. اما فرصتی که باید اینها را شناسایی میکرد و به کار میگرفت، فرصتی بود که در زمان دولت شکل گرفت و این یک خساراتی را برای دولت به همراه داشت!
فلذا در دولت نهم با تغییرات گستردهای روبرو بودیم. این تغییرات هر چند خساراتی داشت اما میتوانست به حق باشد. در واقع احمدی نژاد معتقد بود حکومت ملک شخصی کسی نیست. فرصتی است، هر شخصی که خوب کار کند میماند. نفس این تغییرات که بر اساس آن ماندگاری و مزه قدرت آدمها را فاسد نکند، حرف درستی بود، اما از آن طرف هم ناپایداری در مدیریت و برنامهها را در پی داشت.
این ناشی از همان ظرفیتهای انسانی بود که باید شکل میگرفتند، عدهای که تجربه کاری داشتند، غالباً تکنوکرات شده بودند و در گفتمانهای رایج حل شده بودند! افراد جدید هم برای مردم ناشناخته بودند، البته مردم محل دعوا نبودند، چرا که آنها به احمدینژاد اعتماد داشتند.
پس چه کسانی با این تغییرات مشکل داشتند؟
گروههای خاص. و در اجرا، پارلمان که باید به مردان احمدینژاد در عرصه وزارت رأی اعتماد میداد. مجلس هفتم نشان داد که به دوستان نزدیک و درواقع گروه خاص آقای احمدینژاد رغبتی ندارد! خوب اینها برای احمدینژاد مشکلاتی را به وجود میآورد که به نظر من هنوز هم ادامه دارد. او در گزینش نیروهایش هنوز در حال آزمودن است. ایشان اخیراً تعبیری قریب به این مضمون داشت که من هم از آن همکاران قبلی خیری ندیدم! راجع به فعلیها هم بعداً باید قضاوت کرد.
امروز آزمون استفاده از ظرفیتهای عمومی مردم در دولت در حال رقم خوردن است، ولی این که مجموعهای کاملاً همگرا پیدا شده باشد اتفاق نیفتاده است.
اما برخی معتقدند که صحنه مدیریتی و اجرایی کشور، صحنه آزمون و خطا نیست؟
درست است، ولی در این شرایط احمدینژاد چارهای جز این آزمون و خطا نداشت. در شرایطی که پیروزی احمدینژاد تحقق پیدا کرده بود برای برون رفت از آن شرایط، برای خارج شدن از آن حلقه بسته مدیریتی که شکل گرفته بود و کسی را به درون خود راه نمیداد، راه دیگری وجود نداشت.
یعنی احمدی نژاد درصدد بود این حلقه را بشکند و این موضوع برایش اولویت داشت؟
بله، این حلقه واقعاً شکسته شد و یک حرکت تازهای شکل گرفت و این خود موج تولید نیروی جدید انسانی را به وجود آورد. این خدمت، خدمت ارزشمندی است. چهرههایی مطرح شدند، ساخته شدند که امروز مورد رغبت نیروهای ارزشی هستند. خوب این چهرهها از کجا به وجود آمدند؟ فرصت دولت احمدینژاد بود که اینها را شناساند و مطرح کرد و قابلیت آنان را بارز ساخت. اینها فرصت مثبتی است ولی مشکلاتی هم در پی داشت. در دولت دهم آقای احمدینژاد اتکایش را به یک حلقه مطمئنتر و نزدیکتری معطوف کرد که البته این سکنجبین جاهایی هم صفرا فزود.
آنچه که تحت عنوان فتنه 88 رقم خورد چه ارتباطی با سیرفکری و گفتمانی طی شده توسط دولت احمدی نژاد داشت؟ آیا فتنه 88 طراحی شده بود تا این گفتمان شکست بخورد و برخلاف دورههای گذشته، دوره ریاست جمهوری چهارساله شود؟
چالش دنیای غرب با ما بر سر انقلاب اسلامی است. یعنی اگر ما انقلاب اسلامی را حذف کنیم، همه مسائلمان با غرب را میتوانیم حل کنیم! در حالیکه اگر انقلاب را برداریم خیلی چیزهای دیگر را از دست میدهیم! استقلالمان را، هویتمان را، که البته راه بیبازگشتی هم است! اما در برههای در دوران سازندگی و اصلاحات به این سمت رفتیم! برای غرب نقطهای شروع شده بود که میتوانست ایران را به قبل بازگرداند! تغییرات نرم و استحاله صورت میگرفت اما این مسیر در 84 با احمدینژاد دوربرگردان خورد! لذا غربیها تمام تلاششان را کردند به هر کیفیتی که شده این بازگشت انجام شود و به قول شما این دوره هشت ساله تمام نشود.
پس با تمام توان به میدان آمدند...
من فکر میکنم با همه ظرفیت موجودشان در این قضیه به میدان آمدند و خوب هم آمدند. بهترین گزینه را انتخاب کردند، گزینهای که ظاهرش با امام (ره) تداعی میشد! پرچمی که اینها بلند کردند، ادعای امام داشت، نام امام را میآورد، اگرچه اینها بعداً باطنشان را بیرون ریختند. ولی نمادی را که آوردند، به این شکل توانستند مطرحش کنند! همه طیفهای مخالف را به اجماع رساندند، حتی موفق شدند منتقدان تند این فرد را که حالا مثلاً زیر پرچم اصولگرایی بودند با خودشان همراه کنند و این نشان میداد که یک حرکت کاملاً طراحی شده و سازماندهی شدهای است.
یعنی این فتنه از بیرون هم هدایت و برنامهریزی میشد؟
بله. قبل از این مسئله، رفت و آمدهایشان، برنامهریزیهایشان و... همه نشان دهنده این بود که بنا دارند تغییری در داخل اتفاق بیفتد! این تغییر نمیتوانست با یک چهره مارکدار غربی واقع بشود، باید با یک چهره مارکدار انقلابی صورت میگرفت، و یک اجماع مرکب خوبی را در داخل درست کردند، هر چند این اجماع مرکب نشان داد که در مقابل ملت تاب مقاومت ندارد! ملت اجماع علیه احمدینژاد را شکست! همه این گروهها، شخصیتها و چهرههای سیاسی دست به دست هم دادند تا این گفتمان را بشکنند و فکر میکردند میتوانند از احمدینژاد بگذرند در حالی که این در برابر اراده و هوشیاری ملت توهمی باطل بود.
چرا نتوانستند از احمدینژاد عبور کنند؟
چون احمدینژاد متکی به ملت شده بود. 84 تا 88 فرصت چشیدن لذت مجدد انقلاب در ذائقه مردم بود. مردم یکبار دیگر لذت انقلاب اسلامی و عدالت را چشیدند. ارزشهای از دست رفته را در حال بازگشت دیدند، هرچند تبلیغات منفی هم زیاد بود، ولی طعم خوش بازگشت به آرمان ها را حس کردند. این موضوع را هم در حوزه چالشهای روشنفکری ندیدند، خدمت را دیدند، صداقت را دیدند، مساوات را دیدند، پاکی و استقامت را دیدند، دشمنشناسی و دشمنستیزی را دیدند، حفظ هویت را دیدند. نگاه کردند دیدند کسی دارد از شخصیت آنها دفاع میکند، از کرامتشان، حرمتشان، میهنشان و استقلالشان دفاع میکند، همه را دوست دارد، همه را با هم متحد میخواهد، اقوام را به هم نزدیک میکند، اختلافات مختلف داخلی را به فرصتهایی به نفع ایران اسلامی تمام میکند. خب اینها همه ظرفیتی بود که مردم تجربه کردند و نمیخواستند که این فرصت را از دست بدهند! بعد از این که ملت به احمدینژاد اعتماد کرد، فتنه 88 رقم خورد، اگر اینها همین ظرفیت را سال 84 به میدان میآوردند، شاید مجالی برای احمدینژاد ایجاد نمیشد.
شاید آن موقع آقای احمدینژاد را برای خود رقیبی جدی فرض نمیکردند و به قول شما همه چیز را به سخره میگرفتند؟
یا رقیبی فرض نمیکردند یا این که باز هم یک فریب دیگری مثل اصلاحات پیش میآمد و میگفتند میرحسین یک منزوی دوران انقلاب است و میتواند مقابل هاشمی بایستد! خدا خواست آن روز این اتفاق نیفتد و موسوی سال 88 حضور پیدا کند تا پیوند هاشمی و موسوی برای مردم ملموس شود! اگر 84 میرحسین میآمد فکر میکردند یک تقابلی است بین تفکر و گفتمان هاشمی و تفکر و گفتمان میرحسین! ولی مردم 88 این دو نفر را کنار یکدیگر دیدند!
باید بگوییم کارآمدی احمدینژاد از 84 تا 88 بود که موجب نجات کشور و گفتمان انقلاب از فتنه شد.
آیا بین دولتهای نهم و دهم از لحاظ گفتمانی تفاوتی وجود دارد؟
در تحلیل رفتار دولت در این که دولت نهم و دهم با هم تفاوتهایی دارند، موضوعی نیست که بتوان انکارش کرد.
منظورمان تفاوت از لحاظ گفتمانی است. آیا این تفاوت وجود دارد؟
از نظر گفتمانی، احمدینژاد 84 و احمدینژاد 88 تغییری نداشته است.
پس فشارها و هجمههای ایجاد شده در برابر دولت دهم و برچسبهایی که زده میشود را در چه راستایی ارزیابی میکنید؟
این مخالفتها دو جور است. در 88 به بعد بخشی از انتقادات از سوی حامیان سابق احمدینژاد صورت میگرفت. ممکن است بر این منتقدان از جهاتی انتقاداتی وارد باشد، ممکن است تندرویهایی کرده باشند و یا خود آنها دچار اشتباهاتی در درک واقعیت شده باشند و ممکن است برخی مسائل خصلتی در برخی از آنها رخنه کرده باشد، ولی بخشی از انتقادات دلسوزانه بود.
این امر اضافه شده است به طیفهای مخالف از سال 84. برخی علائم هم صادر میشد که در هویت گفتمانی دولت تشکیک ایجاد میکرد.
در دور دهم بتدریج در عرصههای اقتصادی افراد ورود کردند که از جنس تفکر احمدینژاد نیستند ولی حالا احمدینژاد یا از بد حادثه به آنها پناه برده یا دارد اینها را تست میکند یا کار را به مدیران میانی سپرده است یا این که نظرش این است که آنها را میتواند در چارچوب سیاستهای خودش استخدام کند. من البته فکر میکنم احتمال آخر صحیح تر است.
چرا آقای احمدینژاد اینگونه عمل کرد؟
آقای احمدینژاد یک اعتماد به نفس ویژهای دارد که میتواند مجموعه همکارانش را در جهت سیاستهای خود به کار بگیرد و از آنها استفاده کند، اما این به نظر من کامل جواب نداده است. نه در دولت نهم و نه در دولت دهم!
بالاخره ساختار قانونی کشور هم این است که کابینه هویتی جدا از رئیس جمهور دارد و یکی از مشکلات رئیس جمهور هم در بحث ساختاری این است که نظام ما ریاستی نیست که رئیس جمهور سیاستهایش تعیینکننده باشد. چرا که کابینه خودش استقلال دارد، کابینه خودش در برابر مجلس پاسخگوست. تعیین کابینه کاملاً در اختیار رئیس جمهور نیست و لذا اگر این کابینه کاملاً از نظر درونی معتقد به ارزشهای رئیس جمهور نباشد در عمل موفق نخواهند بود.
اینها موجبات مشکلاتی را فراهم کرد و فشارهایی را اضافه کرد اما غلبه بحث، یعنی برخوردهایی که با دولت میشد، تجلی همان اعتراضات 84 است!
در واقع همانهایی که شکست خورده بودند، الآن آمدند برای اثبات فرضیه خودشان، که ما قبلاً گفته بودیم، چنان است و چنین نیست؟
بله آمدند برای اثبات مدعای خودشان. همان مشکلات موجود را به اضافه بخش غالبی از توهمات ایجاد شده و قبلی را با هم جمع کردند تا بگویند احمدینژاد یک دروغ بود، یک اشتباه بود!
آیا دولت دهم در مسیر چند ساله اخیر اشتباهات گفتمانی یا تاکتیکی داشته است؟
به نظر من اشتباهات تاکتیکی وجود داشته است که شائبه اشتباهات گفتمانی را ایجاد کرده! مثلاً بحث ایرانیت! یک بحثی است که یک ظرفیت مثبت را در پی دارد. بحث رابطه ایران و اسلام یک بحث واقعی و کلیدی است و برخوردار از ظرفیتهای بسیار ارزشمندی است. در موضوع بسط اسلام از آغاز، ایران کشوری بوده که فرهنگ اسلام ناب را گرفته و فرهنگ اهل بیتی را حفظ کرده است. ایرانیان کسانی بودند که اسلام را پذیرفتند، نه اینکه از اعراب شکست خورده باشند. خودشان درهای دل و کشورشان را به روی این فرهنگ باز کردند و این یعنی یک فرهنگ والا و خدماتی که آقای مطهری ذکر میکنند. خوب این ارزش مثبتی بود در کار. اما در یک زمانی استفاده از اسطورههای ایرانی که فینفسه منفی نیستند، باعث میشد شائبههایی در بعضی ذهنها ایجاد شود و برخیها این را دامن بزنند که گفتمان این دولت از مسیر اسلامیاش دارد به مسیر ملیت و ناسیونالیزم قبل از اسلام حرکت میکند.
یعنی همان بحث مکتب ایرانی؟
بله بهطور مثال با این بحث تنها همان شائبهها دامنزده شد. البته من به این موضوع اعتقادی ندارم و در احمدینژاد تغییر در گفتمان را نمی بینم.
شما معتقدید که نباید بحثهایی مثل مکتب ایرانی مطرح میشد؟
با این ظرفیت نباید مطرح میشد. یعنی وقتی طرح موضوعی شائبه ایجاد بکند و هویت فکری و گفتمانی خود فرد را مورد تشکیک قرار بدهد ما باید از آن پرهیز کنیم نباید خودمان را به گونهای که نیستیم، مطرح کنیم. دولت به گونهای که واقعاً نبود، مطرح شد. من نمیگویم نباید این کار بشود. ما کشورمان اسلامی است، اندیشههایمان هم اسلامی است، ولی 8 سال در جنگی سخت و نابرابر ایران را حفظ کردیم که در هیچ کدام از دورههای تاریخی چنین دفاعی انجام نشده بود.
امام (ره) میگفتند، «میهن از جان عزیزتر ما»، ما حفظ ایران را وظیفه جدی میدانیم. از عنوان خلیجفارس هم کوتاه نمیآییم. هویتهای ایرانی را هم کنار هم جمع کردیم که همه دارای یک اشتراک اساسی هستند، هم مسلمانند و هم ایرانی! این دو مقوله ظرفیتهای کاملاً مثبتی است و ارزشهای غلطی نیست که بخواهیم تخطئهاش کنیم، اما اگر یک بعدی را نادیده بگیریم و در یک مقطعی برای تقویت بعد دیگر قوی در میدان بیاییم، تردید ایجاد میکند که چه میخواهیم بکنیم! بخصوص از جانب شخصی که از ابتدا زیر ذرهبین بوده است! و نباید در اراده همراهان وی تزلزلی ایجاد شود.
یعنی معتقدید اگر کسی غیر از آقای مشایی این بحث را مطرح میکرد، این همه هجمه علیهاش صورت نمیگرفت؟
نمیگویم این شخص نباید مطرح میکرد، خود او مهم نبود. خود آقای احمدینژاد مهم بود. آقای احمدینژاد این ظرفیتها را در مقطعی زیاد به کار گرفت. فکر و گفتمانش تغییر نکرده بود، آمد تا از ظرفیتهای جدیدی استفاده بکند. اما رقبا و مخالفین وی این را دامن زدند و این موضوع فرصت رخنه ایجاد کرد و باعث شد تا مخالفان گفتمانی سوءاستفاده کنند و کسانی هم که ناظران با تأملی بودند، دچار شک بشوند.
پس معتقدید اشتباهات صورت گرفته تاکتیکی بوده و نه گفتمانی؟
من در دولت تغییر گفتمانی نمیبینم. بلکه مقصود اصلی استفاده از ظرفیتهای جدیدی بود که شک ایجاد کرد. احمدینژاد ایران را دوست دارد، نقاط مثبت فرهنگهای ایرانی هم دوست داشتنی است. حضرت آقا هم در بحث ساختن کشور و پیشرفت از الگوی اسلامی – ایرانی اسم بردند، ویژگیهایی هم در ایرانیت وجود دارد که این ظرفیت را یک رئیس جمهور باید به کار بگیرد، اما نحوه برخورد اینها به گونهای شد که تقابل ایجاد کرد. درواقع این تقابل به شکل گفتمانی در دوره دهم پررنگ شد و روی یک نفر هم شاخص شد.
شما یک سیبلی گذاشتید که هر مخالف شما بتواند آن نقطه را بگیرد و حمله کند. بخشی از مخالفین و منتقدین دولت، امروز در جریان اصولگرایی تعریف میشوند، آیا اختلافات امروز را باید گفتمانی تحلیل کرد یا سیاسی؟
بخشی سیاسی و بخشی هم میتواند گفتمانی باشد، اصولگرایان هم همگی از یک نوع گفتمان برخوردار نیستند. جبهه اصولگرایان میتواند دارای تفاوت گفتمانی در بحث تعامل با مردم، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی در عرصههای خاص باشد، منتهی این تفاوتها، دردل انقلاب قابل هضم و قابل استفاده هستند. ضمن اینکه علاوه بر این در یک بخشهایی هم مشکلات ناشی از نیات سیاسی، گروهی، حزبی و خصلتی است، در مجلس نهم هم اوج این تفاوتها را با یکدیگر دیدید. اما دولت نمیتواند مجمعالجزایر فکری باشد.
دولت بعدی باید دارای چه شاخصههای تئوریک و گفتمانی باشد؟ اصولاً چه نامزدی با اقبال مردم روبهرو خواهد شد؟
این مسیر باید ادامه پیدا کند و اگر در این مسیر شخصی بیایید که بتواند آن را قویتر و روبه کمال ادامه دهد و مردم هم به وی اعتماد کنند و او هم توانایی جلب اعتماد مردم را براساس این گفتمان داشته باشد، آن وقت موفق خواهد بود. اما اگر جریانی بخواهد این گفتمان را تخطئه بکند و آن را ناکام معرفی و از آن عبور کند، مورد استقبال مردم قرار نخواهد گرفت.
اگر ما به دنبال انتخابات گسترده، عمیق و پرشور و مردمی هستیم و میخواهیم در برابر جهان هم اعتبارمان را تقویت کنیم و دشمن را هم به عقب برگردانیم، کما این که در 84 و 88 چندین گام به عقب برگرداندیم، باید در انتخابات سال 92 این مسیر را ادامه دهیم.
به بیان دیگر آدمی از جنس احمدینژاد میتواند در انتخابات 92 موفق باشد که در واقع در همین حد هم متوقف نمانده باشد و گامهای بلندتری را بتواند به جلو بردارد.
آیا گفتمان احمدینژاد که این همه مورد چالش قرار گرفت تا اینگونه القا گردد که دروغین و غیر واقعی است همچنان مورد توجه مردم است یا مردم به دنبال تغییر خواهند بود؟
مردم به دنبال تغییرات روبه جلو هستند. مشکلاتی برای مردم وجود داشته مثل گرانیها که عمدتاً هم ریشههای خارجی (تحریم) دارد و در واقع یک بخشی هم ناشی از ناهمگرایی قوای کشور با یکدیگر است. اگر این ظرفیتها با هم ترکیب میشدند، میتوانستند این مشکلات را حل کنند، با این اوصاف مردم از این وضعیت به عقب بر نمیگردند که به دنبال کسی مخالف احمدینژاد باشند! همان احمدینژاد را میخواهند با ظرفیتی که بتواند یک امیدی را به سمت بهبودی وضعیت ایجاد کند، البته من نمیخواهم انتقاد کنم که این وضعیت ناشی از کارکرد دولت است، این شرایطی است که بخصوص در سایه عدم تعامل کافی و کامل قوای کشور با یکدیگر ایجاد شده است.
با این تفاسیر اگر یک نفر همان شعار و گفتمان احمدینژاد را بگیرد و کامل کند، قطعاً مردم به او اقبال خواهند داشت. اما آیا پیدا خواهد شد؟
پس برگرداندن شرایط سیاسی کشور به قبل از سال 84 کار دشواری است؟
برگرداندن این شرایط به قبل از سال 84 به نظرم امکانپذیر نخواهد بود، مگر با اقداماتی نظیر انقلابهای رنگی که طیف خاصی با مطالبات لیبرالی که اصولاً مطالبات طبقات اشرافی است، بتوانند مردم را حذف کنند، چرا که انتخابات در غیاب مردم میتواند به یک انقلاب رنگی بینجامد! اما انتخابات با حضور مردم قطعاً این مجال را از آنها خواهد گرفت و انتخابات با مردم وقتی ممکن است که کسی از جنس مردم و براساس گفتمان اسلام ناب، بتواند پرچمدار این گفتمان باشد.
به نظرتان رقیبان احمدینژاد در سال 84 که ناکام ماندند، اگر بخواهند سال دیگر هم حضور داشته باشند، آیا با اقبال مردمی مواجه خواهند شد؟
نمیدانم! باید منتظر ماند، گمانهزنی راجع به افراد و اشخاص کار آسانی نیست! ولی تجربه مردم نشان داده که اگر یک بار به کسی رأی ندادند، دیگر رأی نخواهند داد!
کلمات کلیدی :