مِنْ أَجْلِ ذَالِکَ کَتَبْنَا عَلىَ بَنىِ إِسرَْ ءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَالِکَ فىِ الْأَرْضِ لَمُسرِْفُون. سوره مائده / آیه 32
در خصوص این که قرآن کشتن یک نفر بی گناه را مانند کشتن همة انسان ها می داند، توضیح دهید. مگر همه انسان ها در یک نفر خلاصه می شوند؟
قرآن همان گونه که کشتن یک انسان را مساوی با کشتن تمام انسان ها دانسته، زنده یک انسان را مساوی با زنده کردن تمام انسان ها داشته است.اما چگونه قتل یک انسان مساوی است با قتل همة انسان ها و نجات یک انسان مساوی است با نجات همة انسان ها؟ بعد از ذکر مقدمه ای به اصل پاسخ می رسیم. علما در این باره پاسخ های فراوانی داده اند، اما شایستة ذکر است که در ابتدا می بایست به سراغ ریشة وجودی بشر، یعنی انسانیت انسان برویم که بدان سبب در ابتدای آفرینش، موجودی ممتاز و شایستة تعظیم و تکریم شد. وجود انسان که بی هیچ واسطه ای با نفخة الهی جان گرفت، به همین دلیل تمامی ملائک مأمور به سجده بر او شدند.این تکریم و تعظیم مختص حضرت آدم نبود. اصل انسانیت و شرافت و برتریاش نسبت به تمام موجودات و به جهت جوهر وجودی و شرافت ذاتی در نهاد آدم بود که شایستة تکریم شد. سجده مخصوص خداوند است و هنگام خلقت انسان، بر او نیز سجده شد، چون انسان از روح خدا آفریده شده. انسانیت تشکیک بردار نیست. همه در آغاز خلقت بهره ای مساوی از نفس انسانی دارند که البته نفس با ابزار درس یا نادرست، شکوفا یا عقیم می شود. یک قطره آب تمام خواص آب را دارا می باشد و همان یک قطره می تواند در رفع تشنگی مؤثر باشد. یک اقیانوس آب نیز آب است و متراکم از قطرات بسیار می باشد.انسان جزئی از یک کلّ است که تمام شرافت های تعریف شده را در خود دارد، پس اگر ضربه ای متوجهش شود. گویا متوجه همة افراد دیگر شده است، یعنی در واقع کشتن یک انسان بی گناه، کشتن انسانیت و جوهر وجودی است که در نهاد هر انسانی قرار داده شده است. ـ بعضی از مفسران علت مسئله را چنین می نویسند:قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعی و تربیتی را بازگو می کند،زیرا اوّلاً کسی که دست به خون انسان بی گناهی می آلاید، در حقیقت چنین آمادگی را دارد که انسانهای بی گناه دیگری را که با مقتول از نظر انسانی و بی گناهی برابرند، مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند. او در حقیقت یک قابل است و طعمة او انسان بیگناه، و میدانیم تفاوتی میان انسان های بی گناه از این نظر نیست. هم چنین کسی که به خاطر نوع دوستی و عاطفه انسانی. دیگری را از مرگ نجات بخشید، این آمادگی را دارد که این برنامة انسانی را در مورد هر بشر دیگری انجام دهد. او علاقمند به نجات انسان های بی گناه است و از این نظر برای او این انسان و آن انسان تفاوت نمی کند و با توجه به این که قرآن می گوید: "فکأنّما..." استفاده می شود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوی با مرگ و حیات اجتماع نیست، اما شباهتی به آن دارد. ثانیاً: جامعة انسانی در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد آن همانند اعضای یک پیکرند. هر لطمه ای به عضوی از اعضای این پیکر برسد، اثر آن کم و بیش در سائر اعضا آشکار می گردد، زیرا یک جامعة بزرگ از افراد تشکیل شده و فقدان یک فرد، خواه ناخواه ضربه ای به همة جامعة بزرگ انسانی است. فقدان او سبب می شود که به تناسب شعاع تأثیر وجودش در اجتماع، محلّی خالی بماند و زیانی از این رهگذر دامن همه را بگیرد. همچنین احیای یک نفس سبب ایای سائر اعضای این پیکر است، زیرا هر کسی به اندازةوجود خود در ساختمان مجتمع بزرگ انسانی و رفع نیازمندی های آن اثر دارد؛ بعضی بیشتر و بعضی کمتر".البته می توان از ایة شریفه تفسیر و تأویل دیگری نیز برداشت کرد که مراد از کشتن یا زنده نگاه داشتن؛ این معنا باشد که اگر کسی شخصی را از راه راست منحرف کرد، گویا جامعه ای را منحرف کرده یا اگر کسی را به راه راست هدایت کرد، مثل این که مردم یک اجتماع را زنده کرده است. یعنی مقصود از مرگ و زندگی، مرگ و زندگی معنوی باشد. "قابل توجه این که در روایات متعددی وارد شده است که آیه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ و حیات مادی است،امّا از آن مهم تر مرگ و حیات معنوی یعنی گمراه ساختن یک نفر یا نجات او از گمراهی است. کسی از امام صادق(ع) تفسیر این آیه را پرسید. امام فرمود: "... تأویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگری را دعوت به سوی راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد".
از سایت: درگاه پاسخگویی به مسایل دینی
چگونه قتل یک انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوى با نجات همه انسانها؟
آنچه مىتوان گفت این است که: قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو مىکند زیرا: کسى که دست به خون انسان بیگناهى مىآلاید در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسانهاى بیگناه دیگرى را به قتل برساند، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بیگناه، و مىدانیم تفاوتى در میان انسانهاى بیگناه از این نظر نیست، همچنین کسى که به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى، دیگرى را از مرگ نجات بخشد این آمادگى را دارد که این برنامه انسانى را در مورد هر بشر دیگرى انجام دهد و با توجه به این که قرآن مىگوید: «فکأنّما ...»
استفاده مىشود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوى با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتى به آن دارد.
قابل توجه این که، کسى از امام صادق علیه السّلام تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود: منظور از «کشتن» و «نجات از مرگ» که در آیه آمده نجات از آتش سوزى یا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود: تأویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگرى را دعوت به سوى راه حق یا باطل کند و او دعوتش را بپذیرد.
برگزیده تفسیر نمونه / جلد 1 / صفحه 510
طبق آیات و روایات، هدایت و ارشاد مردم به راه حقّ، نوعى احیا مىباشد و گمراه کردن مردم، نوعى قتل است. سوره انفال، آیه 24، دعوت پیامبر را مایه ى حیات مردم مىخواند:
«دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ».
امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: «من اخرجها من ضلال الى هدى فکانما أحیاها و من اخرجها من هدى الى الضلال فقد قتلها» هر کس نفس منحرفى را هدایت کند او را زنده کرده و هر کس دیگرى را منحرف کند او را کشته است.
تفسیر نور / جلد 3 / صفحه 73
کلمات کلیدی :