قرار بود الآن پشت مرز باشم تا فردا از مرز رد بشم و برم بسمت نجف، بعدشم از اونجا پیاده برم به سمت کربلا که اربعین اونجا باشم ولی نشد. آخه اربعین کربلا جای هر کسی نیست، جای آدمای خاصه. منم که لیاقت نداشتم. دلم گرفته بود، با این شعر که محمود کریمی شب 3 محرم امسال خونده خیلی صفا کردم، گذاشتم که شمام حال کنید:
الا خورشید عالم تاب، ارباب
قرار هر دل بی تاب ، ارباب
نه تنها من که کل آفرینش
تو را میخواندت ارباب ، ارباب
به هر عبدی که افتد چشم مستت
از او بارد شراب ناب ، ارباب
تو آن نوری که هر شب، ماه از تو
گدایی می کند مهتاب ، ارباب
من آن در را که غیر از آن دری نیست
کنم با اشک دقّ الباب ، ارباب
به یاد چشم تو بیمارم امشب
طبیبا ! بر سرم بشتاب ، ارباب
اگر چه ریزه خوارم، باز گویم
بیا امشب مرا دریاب ، ارباب
به بیداری اگر قابل نباشم
بیا یک شب مرا در خواب، ارباب
چو شمعی در هوای کربلایم
دلم شد قطره قطره آب ، ارباب
ز چشمانم از این چشم انتظاری
چکد هم اشک هم خون آب، ارباب
به حق دختر پهلو شکسته
غلام خویش را دریاب ، ارباب
حسین...
کلمات کلیدی :