در طول تاریخ همواره کسانی بوده و هستند که به برگزاری مجالس امام حسین (علیه السّلام) ایراد گرفته و آنرا کاری بیهوده می دانند ، تکیه کلام مشترک این گروه این است که ؛ " یک اتفاقی 1400 سال پیش اتفاقی افتاده و تمام شده و ما هم آنرا محکوم میکنیم ! ولی دلیلی ندارد که هر سال برای آن مراسم برگزار کنیم و از آن حادثه یاد کنیم . "
همچنین امروزه گروه های تکفیری وهابی و ... هم با چنین اعتقاداتی پا گرفته و هرگونه بزرگداشت گذشتگان را شرک دانسته و حتی به اماکن مقدس هم رحم نمی کنند .
در این کوتاه سخن ، از آیات قرآنی دانسته می شود که یادآوری سرگذشت گذشتگان شیوه ای الهی است و خداوند هم در قرآن به بیان سرگذشت ها و حکایت ها می پردازد . درنتیجه یادآوری سرگذشت پیشینیان و به خصوص داستان کربلا - که خود یک کلاس درس است - ، نه تنها عملی بیهوده نیست ، بلکه اثرات فراوانی دارد که در آیات زیر بطور خلاصه به آنها اشاره می شود ؛
1 – نتایج گرانبهای ذکر سرگذشت پیشینیان :
وَ کلاُّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَ جَاءَکَ فىِ هَاذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ( هود / 120)
هرخبری از پیامبران را برایت حکایت می کنیم ، تا بوسیله آن قلبت را آرامش بخشیم و اراده ات قوی گردد و در این حکایات و سرگذشت ها طریق حق و راه صواب پرتو روشن گردد و برای مومنان موعظه و تذکر باشد .
مطالعه سرگذشت پیشینیان چهار اثر دارد: در این آیه و آیات بعد که سوره هود با آن پایان مىپذیرد یک نتیجه گیرى کلى از مجموع بحثهاى سوره بیان شده است و از آنجا که قسمت عمده این سوره داستانهاى عبرت انگیز پیامبران و اقوام پیشین بود نخست نتائج گرانبهاى ذکر این داستانها را در چهار موضوع خلاصه کرده، مىگوید: «ما از هر یک از سرگذشتهاى انبیاء براى تو بازگو کردیم تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم» و ارادهات قوى گردد. (وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ).
سپس به دومین نتیجه بزرگ بیان این داستانها اشاره کرده، مىگوید: «و در این اخبار پیامبران، حقایق و واقعیتهاى (مربوط به زندگى و حیات، پیروزى و شکست، عوامل موفقیت و تیره روزى) همگى براى تو آمده است» (وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ).
سومین و چهارمین اثر چشمگیر بیان این سرگذشتها آن است که: «براى مؤمنان موعظه و اندرز، تذکر و یادآورى است» (وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنِینَ). برگزیده تفسیر نمونه / جلد 2 / صفحه 388
2 - تعظیم شعائر الهی :
ذَالِکَ وَ مَن یُعَظِّمْ شَعَئرَِ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ( حج / 32)
آرى، کسانى که شعایر خدا را بزرگ مىشمارند کارشان نشان پرهیزگارى دلهایشان باشد.
«شعائر اللّه» به معنى «نشانههاى پروردگار» است که شامل سر فصلهاى آئین الهى و برنامههاى کلى و آنچه در نخستین برخورد با این آیین چشمگیر است و از جمله مناسک حجّ مىباشد که انسان را به یاد خدا مىاندازد.
کوتاه سخن این که تمام آنچه در برنامههاى دینى وارد شده و انسان را به یاد خدا و عظمت آئین او مىاندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلهاست. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 214
3 – دوستی ذوی القربی :
ذَالِکَ الَّذِى یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسَْلُکمُْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فىِ الْقُرْبىَ وَ مَن یَقْترَِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ( شوری / 23)
این است آن چیزى که خدا آن گروه از بندگانش را که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، بدان مژده مىدهد. بگو: بر این رسالت مزدى از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان، نمىخواهم. و هر که کار نیکى کند به نیکویىاش مىافزاییم، زیرا خدا آمرزنده و شکرپذیر است.
دوستى ذوى القربى چنان که مشروحا بیان خواهد شد بازگشت به مساله ولایت و قبول رهبرى ائمه معصومین ع از دودمان پیامبر ص مىکند که در حقیقت تداوم خط رهبرى پیامبر ص و ادامه مساله ولایت الهیه است، و پر واضح است که قبول این ولایت و رهبرى همانند نبوت پیامبر ص سبب سعادت خود انسانها است و نتیجهاش به خود آنها بازگشت مىکند.
توضیح اینکه:
مفسران در تفسیر این جمله بحثهاى فراوانى دارند و تفسیرهاى مختلفى، که هر گاه با ذهن خالى از پیشداوریها به آنها نگاه کنیم مىبینیم بر اثر انگیزههاى مختلفى از مفهوم اصلى آیه دور شدهاند، و احتمالاتى را برگزیدهاند که نه با محتواى آیه سازگار است و نه با شان نزول و سایر قرائن تاریخى و روایى.
روی هم رفته چهار تفسیر معروف براى آیه وجود دارد ؛
1- همان که در بالا اشاره شد که منظور از ذوى القربى نزدیکان پیغمبر ص است و محبت آنها وسیلهاى است براى قبول امامت و رهبرى ائمه معصومین ع از دودمان آن حضرت، و پشتوانهاى بر اداى رسالت.
جمعى از مفسران نخستین، و تمام مفسران شیعه این معنا را برگزیدهاند، و روایات فراوانى از طرف شیعه و اهل سنت در این زمینه نقل شده که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد.
2- منظور این است که اجر و پاداش رسالت دوست داشتن امورى است که شما را به" قرب الهى" دعوت مىکند.
این تفسیر را که جمعى از مفسران اهل سنت انتخاب کردهاند به هیچوجه با ظاهر آیه سازگار نیست، زیرا در این صورت معنى آیه چنین مىشود که از شما مىخواهم که اطاعت الهى را دوست بدارید، و مودت آن را به دل بسپارید، در حالى که باید گفته شود من از شما اطاعت الهى را مىخواهم (نه مودت اطاعت الهى).
بعلاوه در میان مخاطبین آیه کسى وجود نداشت که دوست ندارد به خدا نزدیک شود حتى مشرکان نیز علاقه داشتند که به خدا نزدیک شوند و اصولا عبادت بتها را وسیلهاى براى این کار مىپنداشتند.
3- منظور این است که شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت دارید و صله رحم بجا آورید.
با این تفسیر هیچ تناسبى در میان رسالت و پاداش آن وجود ندارد، زیرا دوست داشتن بستگان خود چه خدمتى مىتواند به پیامبر ص بوده باشد؟
و چگونه ممکن است اجر رسالت قرار داده شود؟!
4- منظور این است که پاداش من این است که خویشاوندى مرا نسبت به خود محفوظ دارید، و بخاطر اینکه با اکثر قبایل شما رابطه خویشاوندى دارم مرا آزار ندهید (زیرا پیامبر ص از طریق نسبى با قبایل قریش ارتباط داشت و از طریق سببى (ازدواج) با بسیارى از قبایل دیگر، و از طریق مادر با جمعى از مردم مدینه از قبیله بنى النجار، و از طرف مادر رضاعى به قبیله بنى سعد).
این تعبیر بدترین معنایى است که براى آیه شده است چرا که درخواست اجر رسالت از کسانى است که رسالت او را پذیرا شدهاند، و هر گاه کسانى رسالت را پذیرا شوند دیگر نیازى به این بحثها نیست، آنها پیامبر ص را به عنوان فرستاده الهى احترام مىگذارند، احتیاجى ندارد که به خاطر قرابت و خویشاوندیش او را محترم بشمرند، چرا که احترام ناشى از قبول رسالت ما فوق همه اینها است، در واقع این تفسیر را باید از اشتباهات بزرگى شمرد که دامان بعضى از مفسران را گرفته و مفهوم آیه را به کلى مسخ کرده است.
در اینجا براى اینکه به حقیقت محتواى آیه آشناتر شویم بهترین راه آن است که از آیات دیگر قرآن کمک گیریم:
در بسیارى از آیات قرآن مجید مىخوانیم: پیامبران مىگفتند پاداشى از شما در برابر دعوت رسالت نمىخواهیم، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالمیان است" ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ" «1». و در مورد شخص پیامبر اسلام نیز تعبیرات مختلفى دیده مىشود: در یک جا مىگوید قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ:" بگو پاداشى را که از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است" (سبا- 47).
و در جاى دیگر مىخوانیم: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا: بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچگونه پاداشى از شما مطالبه نمىکنم، مگر کسانى که بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزینند".
و بالآخره در مورد دیگرى مىگوید: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ:" من از شما پاداشى نمىطلبم و چیزى بر شما تحمیل نمىکنم" (ص- 86).
هر گاه این آیات سهگانه را با آیه مورد بحث در کنار هم بگذاریم نتیجهگیرى کردن از آن آسان است: در یک جا به کلى نفى اجر و مزد مىکند.
در جاى دیگر مىگوید: من تنها پاداش از کسى مىخواهم که راهى به سوى خدا مىجوید.
و در مورد سوم مىگوید پاداشى را که از شما خواستهام براى خود شما است.
و بالآخره در آیه مورد بحث مىافزاید: مودت در قربى پاداش رسالت من است، یعنى:
من پاداشى از شما خواستهام که این ویژگیها را دارد: مطلقا چیزى نیست که نفعش عائد من شود، صد در صد به سود خود شما است، و چیزى است که راه شما را به سوى خدا هموار مىسازد.
به این ترتیب آیا جز مساله ادامه خط مکتب پیامبر ص به وسیله رهبران الهى و جانشینان معصومش که همگى از خاندان او بودهاند امر دیگرى مىتواند .
باشد؟ منتها چون مساله مودت پایه این ارتباط بوده در این آیه با صراحت آمده است.
جالب اینکه غیر از آیه مورد بحث در قرآن مجید در پانزده مورد دیگر کلمه" القربى" به کار رفته که در تمام آنها به معنى خویشاوندان و نزدیکان است با اینحال معلوم نیست چرا بعضى اصرار دارند که" قربى" منحصرا در اینجا به معنى" تقرب الى اللَّه" بوده باشد، و معنى ظاهر و واضح آن را که در همه جا در قرآن در آن به کار رفته است کنار بگذارند؟
این نکته نیز قابل توجه است که در پایان همین آیه مورد بحث مىافزاید:
" آن کس که عمل نیکى انجام دهد بر نیکى عملش مىافزاییم، چرا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است و به اعمال بندگان جزاى مناسب مىدهد" (وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ).
چه حسنهاى از این برتر که انسان خود را همیشه در زیر پرچم رهبران الهى قرار دهد، حب آنها را در دل گیرد، و خط آنها را ادامه دهد، در فهم کلام الهى آنجا که مسائل براى او ابهام پیدا کند از آنها توضیح بخواهد، عمل آنها را معیار قرار دهد، و آنها را الگو و اسوه خود سازد.
روایاتى که در تفسیر این آیه آمده است
شاهد گویاى دیگر براى تفسیر فوق اینکه روایات فراوانى در منابع اهل سنت و شیعه از شخص پیامبر ص نقل شده که نشان مىدهد منظور از" قربى" اهل بیت و نزدیکان و خاصان پیامبرند، به عنوان نمونه:
1-" احمد" در فضائل الصحابه با سند خود از سعید بن جبیر از عامر چنین نقل مىکند: لما نزلت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى قالوا:
یا رسول اللَّه! من قرابتک؟ من هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال:
على و فاطمه و ابناهما (علیهم السلام) و قالها ثلاثا:" هنگامى که آیه" قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى
" نازل شد اصحاب عرض کردند اى رسول خدا! خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، این سخن را سه بار تکرار فرمود"! «1» 2- در" مستدرک الصحیحین" از امام" على بن الحسین" ع نقل شده که وقتى امیر مؤمنان على ع به شهادت رسید، حسن بن على ع در میان مردم خطبه خواند که بخشى از آن این بود:
انا من اهل البیت الذین افترض اللَّه مودتهم على کل مسلم فقال تبارک و تعالى لنبیه (ص) قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت:
" من از خاندانى هستم که خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب کرده است، و به پیامبرش فرموده: قل لا اسئلکم ... منظور خداوند از" اکتساب حسنه" مودت ما اهل بیت است" «2».
3-" سیوطى" در" الدر المنثور" در ذیل آیه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل کرده که در تفسیر آیه" قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى" گفت: ان تحفظونى فى اهل بیتى و تودوهم بى:
" منظور این است که حق مرا در اهل بیتم حفظ کنید، و آنها را به سبب من دوست دارید" «3».
و از اینجا روشن مىشود آنچه از ابن عباس بطریق دیگر نقل شده که منظور عدم آزار پیامبر ص به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده مسلم نیست، زیرا چنان که دیدیم مخالف آن نیز از ابن عباس نقل شده است. تفسیر نمونه، ج20، ص: 407 الی 411
برگرفته از سخنرانی حضرت حجه الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی - شب اول محرم 1435 - هیات رزمندگان اسلام قم
کلمات کلیدی :